وقتی یکی از عزیزانمون رو از دست میدیم، مواجه شدن با غم و اندوه بعد از اون، میتونه سفری ترسناک به سرزمینی خارجی از گوشههای تاریک و زمینهای ترسناک به نظر برسه. ممکنه به این فکر کنیم باقی روزها چطور زنده بمونیم و شاید بشه گفت اولین روزهای شوک و اندوه مثل قدم زدن در جادهای هست که روشنایی خیلی کمی داره. فارغ از اینکه همسفر داشته باشیم یا نه، ممکنه احساس کنیم که خیلی تنهاییم…
اما بعد از گذشت چند روز، کمکم مقداری نور میتابه و سایههای اطرافمون حس ترس کمتری رو به ما القا میکنن. با گذشت زمان، گاهی اوقات هفتهها یا ماهها، دوباره به نور روز معمولی برمیگردیم. این سفر به همراه ناباوری آغاز میشه و خوشبختانه با پذیرش واقعیت و حرکت رو به جلو در زندگی، به پایان میرسه.
هیچ جدول زمانی برای مدت زمان ادامه سوگواری وجود نداره. اما به عنوان یک نقشه راه برای سفر، ممکنه به شما کمک کنه تا متوجه سه دوره مختلف غم و اندوه بشید. این دوره شامل شوک، سوگواری، سرمایه گذاری مجدد در زندگی هست و ما مدتی رو در این دوره حرکت میکنیم.
مرگِ فردِ دیگه همیشه حسی غیر واقعی یا غیر قابل انتظار رو القا میکنه. ابتدا ما با احساس شوکه شدن و شاید بی حس شدن واکنش نشون میدیم. پس شاید در اول احساساتی نداشته باشیم و بتونیم زندگیمون رو به خوبی مدیریت کنیم. ما در لبههای درد خودمون آویزان هستیم، اما هنوز واقعاً و کاملاً اون رو احساس نمیکنیم.
مرحله دیگه، دوره سوگواری هست که ممکنه حس غرق شدن در احساساتی مثل غم، عصبانیت، اشتیاق، تنهایی، پشیمانی و موارد مشابه رو ایجاد کنه. شدت احساسات ممکن ما رو بترسونه، چون قلب، ذهن و بدن ما همه تحت تأثیر قرار گرفتن.
در این موارد اغلب ما احساسات رو درست درک نمیکنیم، نمیتونیم به درستی تمرکز کنیم، شاید هم خودمون رو در مورد زندگی و مرگ عزیزمان مقصر بدونیم و در این مورد حسابی دچار وسواس بشیم.
این مرحله از غم و اندوه، دشوارترین هست و پیدا کردن راه بازگشت برامون سخته. ما نمیتونیم از واقعیت فقدان عزیزمان پنهان بشیم. بعضی از ما به راحتی گریه میکنیم و ممکنه که گریه ما خیلی ادامه دار هم باشه. اما بعضی دیگه کسانی هستن که میخوان فعالیتهای عادی خودشون رو از سر بگیرن، ولی ممکنه به دلیل مشکل تمرکز احساس بی فایده بودن یا خنثی بودن بهشون دست بده. ما خیلی نا امید میشیم و شاید این درد رو به شکل بی پایانی حس کنیم. ولی هر طوری هم بگذره، مهم اینه که به یاد داشته باشین این مرحله برای همیشه ادامه نداره.
مرحله سوم سفر غم، سرمایه گذاری مجدد در زندگی هست. هرچه حس از دست دادن عزیزمان کم میشه، انرژی و علاقه بیشتری به زندگی خودمون پیدا میکنیم. ما حرکت به سمت جلو رو شروع میکنیم، به دنبال پیدا کردن دوستان جدید، فعالیتهای جدید و لذتهای جدید میریم. دیگه وقتش میرسه که به جای فکر کردن به این که چی و چه کسی رو از دست دادیم، به زمان حال توجه کنیم.
در نهایت ما باید به خودمون اجازه بدیم که یک زندگی کامل داشته باشیم، حتی اگه عزیزِ ما دیگه اینجا نباشه… بهترین یادگاری که میتونیم به عزیزان فوت شده خودمون تقدیم کنیم، اینه که به افتخار اونها زندگی بزرگی داشته باشیم…
شاید بد نباشه یه گریز به مطلب هفته پیش بزنیم و 10 نکته در مورد غم و اندوه رو مرور کنیم.
شما چه تجربهای از سفر میان غم و اندوه دارین؟ تو کامنتها منتظرتون هستیم.
این نوشته ترجمهای از بلاگپستِ «The Journey Through Grief» است که «آتوسا سالکی» ترجمهاش کرده است.
8 پاسخ
من فوبیای از دست دادن عزیزانمو دارم😥☹
تست طرحواره بدین مربوط به یک یا دو تا از اونهاست احتمالا.
این ترس کمابش در وجود همه ما هست ولی چه بهتر که بتونیم از حضور و وجود اون ها لذت ببریم. صمیمانه امیدواریم بتونیم بر این ترس غلبه کنین.
این موضوع همیشه ناراحت کننده ست
ولی با فکر کردن مداوم فقط خودمون رو از گذروندن لحظات زیبا و به یادموندنی در کنار عزیزانمون محروم می کنیم 🙁
غم انسان را دم می آورد
مانند چای رنگ می دهد،
گاهی سیاه ، گاهی سبز . . .
از پیج کافه کتاب “اینجا”
ممنون نگین جان 🙏
با از دست دادن دوستم حس نا امیدی دارم و از ادامه زندگی احساس مبهمی دارم گاهی غمگینم گاهی با یادآوری خاطرات شادمون شاد و دوباره غمگین
خدا روحش رو در آرامش قرار بده
مطمئنا اگر دوستتون بود، دوست داشت شما زودتر به زندگی برگردید
دلتون آروم باشه 🙏