جستجو
Close this search box.

چرا باید یاد بگیریم تا خودمان را ببخشیم؟

آرمان‌گرایی سرچشمه‌ی شرمه. از یک سو، به ما کمک می‌کنه جهانی بهتر بسازیم؛ اما از طرف دیگه، پایه بسیاری از مشکلات عاطفی ماست.

کمال‌گراها معمولاً در بخشیدن خودشون مشکل دارند، چون محدوده‌ای از رفتارهای قابل‌قبول برای خودشون تعریف کردند. وقتی می‌خوان شرایط رو در نظر بگیرند، براشون شبیه بهانه می‌مونه تا توجیه. بنابراین، اغلب نسبت به هدف و فواید بخشش، به‌ویژه بخشش خود، بی‌توجه هستند.

در درمان شناختی-رفتاری، مشکلات عاطفی بیماران رو از دریچه‌ی تحریف‌های شناختی بررسی می‌کنیم؛ الگوهای فکری‌ای که نحوه دید ما به خود و دیگران رو دچار انحراف می‌کنند. یکی از این تحریف‌ها، شخصی‌سازیه، جایی که فرد مسئولیت بیش از حدی برای یک نتیجه برای خودش قائل می‌شه. گاهی اوقات، اون‌ها تصمیمات خودشون رو سرزنش می‌کنند، مثل زمانی که مربیان به‌طور کامل مسئولیت شکست تیم‌هاشون رو می‌پذیرند؛ و در مواقع دیگه، ذات خودشون رو مقصر می‌دونند و باور دارند که یک نقص ذاتی، مانند احمق یا زشت بودن، تنها دلیل شکست اون‌هاست. مسئولیت‌پذیری خوبه؛ اما نادیده گرفتن تأثیر شرایط اطراف، صحیح نیست.

خطای بنیادی انتساب، فرایندی شناختی رو توصیف می‌کنه که از طریق اون، تصویر مثبتی از خودمون حفظ می‌کنیم. ممکنه یک شکست یا جواب منفی رو به عوامل خارجی، مانند حجم زیاد کار یا رقابت بالا، نسبت بدیم؛ در حالی که شکست دیگران رو به نقص‌های شخصی اون‌ها مرتبط می‌کنیم. با این حال، کمال‌گراها تمایل دارند این روند رو معکوس کنند: دیگران رو توجیه می‌کنند و خود رو سرزنش می‌کنند، حداقل در برخی موارد. اما اغلب این مسئولیت‌پذیری باعث پیشرفت نمی‌شه، چرا که اون‌ها مفهوم بخشش خود رو به‌درستی درک نمی‌کنند و اون رو به‌اشتباه به‌عنوان یک ضعف عمومی می‌بینند.

به همین خاطر کمال‌گراها در نوسان هستند. گاهی اوقات، خود رو شرمنده می‌کنند تا از انتقاد بیشتر جلوگیری کنند و به طرف مقابل نشان بدن که سزاوار تنبیه بیشتری نیستند. گاهی هم ازش فرار می‌کنند و هرگونه اشتباهی رو انکار می‌کنند. رابطه با شرم، با رابطه اون‌ها با بخشش مرتبطه. افرادی که می‌تونن خودشون رو ببخشند، از شرم فرار نمی‌کنند. پس، وقتی از شرم می‌ترسیم، چه اتفاقی می‌افته؟ تمایل داریم ذهن‌خوانی کنیم و فاجعه‌سازی کنیم، باور کنیم که هیچ‌کس ما رو دوست نداره و عزیزانمون ممکنه ما رو ترک کنند. تمایل داریم شخصی‌سازی کنیم (همونجوری که پیش‌تر گفته شد) و باور کنیم که ذاتاً انسان بدی هستیم. همچنین تمایل داریم سیاه‌وسفید فکر کنیم و باور کنیم که اگر کاری اشتباه انجام دادیم، دیگره نمی‌تونیم خوب باشیم.

شرم، که در شکل افراطی به باور به بد بودن ذاتی ما منجر می‌شه، به‌تنهایی نسبتاً بی‌فایده‌اس. شما یا بدیِ ذاتی خود رو غیرقابل‌حل تصور می‌کنید یا چیزی نزدیک به همین. با این حال، بخشش، هنگامی که با شرم همراه بشه، موجب سازگاری و رشد می‌شه. کمال‌گراها که از ناامید کردن بقیه می‌ترسند، اغلب در نظر نمی‌گیرند که بخشیدن خود در واقع به اون‌ها کمک می‌کنه انسان‌های بهتری بشند و روابطشون رو بهبود ببخشند. این نوع بخشش به اندازه خود ما، برای دیگران هم اهمیت داره. برخی به‌اشتباه این مفهوم رو خودمحورانه می‌دونن، انگار که برای افرادیه که به دیگران اهمیت نمی‌دن. در یک دنیای سیاه‌وسفید، افراد خوب خودشون رو مجازات می‌کنند و افراد بد بهانه می‌آرن. اما بخشش خودمحورانه درباره بهانه نیست و به این معنا نیست که کاری که انجام دادیم از نظر اخلاقی قابل توجیه بوده، بلکه اینطوریه که قابل درک بوده، حتی اگر اشتباه بوده باشه. به‌جای تصور دنیایی دوقطبی، می‌تونیم نتیجه بگیریم که یک انتخاب غیراخلاقی، در عین قابل درک بودن، ما رو تعریف نمی‌کنه؛ احتمالاً ما نه کاملاً خوبیم و نه بد، بلکه انسان‌هایی معمولی و شایسته‌ایم.

بنابراین، وقتی پس از تأمل و تنبیه کافی خودمون رو می‌بخشیم، احتمال تصمیم‌گیری بهتر رو افزایش می‌دیم. به نوعی، خود رو تا حدی به خاطر دیگران می‌بخشیم تا بتونیم در جامعه گسترده‌تر بهتر عمل کنیم. از طرف دیگه، شرم به‌تنهایی مبتنی بر تفکر جادوییه. این باور رو منعکس می‌کنه که وقتی شرم شدید باشه، به‌طور خودکار ما رو به افراد بهتری تبدیل می‌کنه؛ در حالی که در واقعیت، فقط ما رو بیشتر تخریب می‌کنه. یک تصور غلط درباره بخشش اینه که باعث بی‌قانونی در روابط می‌شه. اما در حقیقت، همون‌طور که امکان داره از بخشش دیگران سپاسگزار بشیم، می‌تونیم همین کار رو برای خودمون هم انجام بدیم. می‌تونیم به خودمون بگیم: «چون خودم رو می‌بخشم، حالا تلاش بیشتری می‌کنم تا دوباره این کار رو نکنم.»

در نهایت، ما به شرم نیاز داریم تا خود رو مسئول بدونیم؛ اما علاوه بر اون، به بخشش نیاز داریم تا فضایی برای رشد خود ایجاد کنیم. بدون هیچ مداخله‌ای، چه بیرونی و چه درونی، شرم مثل سدی در برابر نور عمل می‌کنه و مواد مغذی حیاتی رو مسدود می‌کنه. اما وقتی جذب بشه، انگیزه بهتر شدن، باور به توانایی بهتر شدن و اعتماد به این‌که دیگران هم می‌تونن به همون اندازه مهربان و بخشنده باشند، به ما می‌ده.

نانسی مک‌ویلیامز، روانکاو، اشاره می‌کنه که شرم زمانی سازگارانه می‌شه که «تجربیات علاقه و هیجان بیش از حد و نامناسب رو تنظیم کنه و رفتار اجتماعی بالقوه تهدیدآمیز رو کاهش بده.» شرم به مهار خودمحوری و غیراخلاقی بودن کمک می‌کنه. اما این تنها در دوزهای کوچک مؤثره. بخشش، مهاری بر قدرت افسارگسیخته اونه.

کمال‌گرای عزیز، همیشه به یاد داشته باش: کمال‌گرایی مطلق این باوره که باید همیشه، همه‌جا و برای همه کامل باشیم؛ اما کمال‌گرایی نسبی نشان‌دهنده تمایل به پیشرفت و سازگاری بهتر با محیطه، تا در طول زمان «تناسب» کامل رو پیدا کنیم، یا حداقل تلاش کنیم. اولی غیرممکنه؛ دومی مجموعه‌ای از اهداف ارزشمنده.

این نوشته ترجمه‌ای از بلاگ پست «Why We Should Learn to Forgive Ourselves» است که «آژانس محتوای نیم‌فاصله» آن را ترجمه کرده است.

یک پاسخ

  1. به نظرم تا زمانی که نتونیم با این احساس شرم بلند-مدت کنار بیایم و خودمون رو ببخشیم، نه به خودمون کمک خواهیم کرد نه به دیگران. پس اگر حتی مشکلی هم پیش اومد، سعی کنیم خودمون رو ببخشیم و در سعی برای حل مشکل بیایم. اینجوری هم خودمون و هم دیگران خشنود خواهند بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هفته‌نامه‌های اخیر

شبکه‌های اجتماعی

مقالات مرتبط