اگه یه نگاه دقیق و کافی به زندگی داشته باشین، متوجه شکستهای زیادی میشید. با این حال ما باید بتونیم بین تجربهها و آزمون و خطاهای شکست خورده، با شکست در معنای ایدهآل افلاطونی کلمه، تمایزی رو قائل بشیم. پس همراه ما باشید تا درباره شکست و درس گرفتن از اون صحبت کنیم.
شکست تجربی زمانی اتفاق میافته که چیزی رو امتحان میکنین و همه چیز اونطور که میخواین پیش نمیره. همه ما قبلا این شکست رو تجربه کردیم. شاید یک بار شجاعت به خرج دادین و از کسی چیزی رو درخواست کردین، ولی اون فرد درخواست شما رو رد کرد. شاید شما محصول جدیدی رو در بازار عرضه کردید، ولی از محصول استقبال خوبی نشد.
صرف نظر از اینکه این موضوع چطور اتفاق میفته، این نوع شکست آزمایشی خیلی دردناک هست. اما همچنان نیمه هم پری داره که میشه از اون استفاده کرد. این تجربیات ما رو قادر میسازن از اشتباهات خودمون درس بگیریم، راهحلهای جدیدی پیدا کنیم و رشد کنیم.
ولی شکست واقعی، به معنای افلاطونی کلمه، چیزی نیست که برای ما اتفاق بیفته. در عوض، این چیزیه که خودمون انتخاب میکنیم و زمانی اتفاق میافته که به درد شکستهای تجربیمون اجازه میدیم حال قلب و ذهن ما رو بدتر کنن. پس بین شکستی که به خاطر تجارب بد ما اتفاق میافتن و شکستی که مدام ما خودمون توی ذهنمون مرور کنیم، تفاوت هست.
به هر حال اگه به زندگی امروزمون نگاه کنیم، متوجه میشیم که زندگی داستانی از شکستهای سریالی هست که با لحظات آرام موفقیت همراه شده. البته از شنیدن این جمله نباید احساس نا امیدی کنید. در عوض باید با افتخار بگید من خیلی شکست خوردم، چون که چیزهای مختلف زیادی رو امتحان کردم و هیچ وقت اجازه ندادم ترسم باعث شه من تجربیات جدید رو امتحان نکنم. مطمئنا خیلی از این تجربهها و آزمایشهای گذشته به بدترین شکل اتفاق افتادن، ولی نباید بذاریم که این واقعیتها ما رو از حرکت به جلو باز بدارن.
با این حال، لحظات دردناکی وجود دارن که باعث میشن ما بیخیال بشیم و بخوایم کنار بکشیم. ما در این زمان باید اجازه بدیم که درد دیدگاهمون رو نسبت به زندگی تغییر بده. اگه بتونیم فرآیند فکریمون رو تغییر بدیم، هر بار که در پرتگاه شکست واقعی ایستادیم میتونیم همه چیز رو بهتر کنیم.
کشاورز و سقوط ایکاروس رو به یاد بیارید
نقاشی معروفی با عنوان “چشم اندازی با سقوط ایکاروس” وجود داره که به نقاش رنسانس هلندی پیتر بروگل بزرگ نسبت داده میشه. این نقاشی صحنهای رو به تصویر میکشه که یه کشاورز در حال شخم زدن زمینی مشرف به دریاست. در پسزمینه، کشتیهایی رو در بندر میبینین که در حال انجام کار معمول خودشون هستن. تنها در گوشه پایین سمت راست نقاشی میتونید پیکر کوچک ایکاروس رو در حال غرق شدن در آب ببینین. حالا شاید بگین ایکاروس کیه؟
ایکاروس پسر مخترع ددالوس بود که همراه با پدرش با ساختن بالهایی که با موم به هم چسبیده بودن، از اسارت فرار کرد. ایکاروس که شیفته تجربه پرواز شده بود، هشدارهای پدرش رو نادیده گرفت و خیلی نزدیک به خورشید پرواز کرد. آفتابِ داغ مومی که بالهایش رو به هم چسبیده بود ذوب کرد و در داخل دریا افتاد و غرق شد. با توجه به ماهیت تراژیک داستان، یکمی تعجبآور هست که ببینیم ایکاروس نقش کوچکی رو در این نقاشی بازی میکنه. در عوض، کشاورز بیشترِ صحنه رو در اختیار میگیره. ولی چرا؟
چون که یه ضربالمثل قدیمی هست که میگه:
“و کشاورز به شخم زدن ادامه میده…”
این جمله رو میتونیم به وضوح در بقیه آثار بروگل هم ببینیم. این ضربالمثل نشون میده انسان به درد و رنج همنوع خودش اهمیتی نمیده.
وقتی ما با درد شکستهامون روبهرو میشیم، باید کمی متفاوت به این موضوع فکر کنیم که مردم به ما اهمیت میدن یا نه. ما تا حدودی از شکست میترسیم، چون میترسیم اونایی که شاهد شکست ما هستن اصلا به ما فکر نکنن و به ما اهمیت ندن. ولی حقیقت اینه که بیشتر مردم اونقدر درگیر زندگی خودشون هستن که به سختی متوجه شکست یا رنج شما میشن. همونطور که کشاورز غرق شدن ایکاروس در دریا رو نادیده گرفت، اطرافیان شما به شکستهاتون اهمیت نمیدهند.
پس نهایتا باید بدونین داستان این نقاشی درس خوبیه که در زندگی شخصی و شغلی خودمون اون رو به خاطر بسپریم. رنجهای ما هرگز اونقدری که فکر میکنیم بزرگ نیستن و زمین و زمان رو به هم نمیریزن. پس دنیا به جلو پیش خواهد رفت و ما هم همینطور… .
اپیزود شکست رو گوش دادین؟
اعمال و آزمون و خطاهای خودتون رو اصلاح کنید
یادتون نره که حتی دردناکترین شکستها هم نشوندهنده فرصتی برای رشد محسوب میشن. اگه شکستها نتایج نامطلوب تجارب و آزمون و خطاهای ما هستن، پس باید راههایی پیدا کنیم تا از اون تجربهها درس بگیریم، اونها رو اصلاح کنیم و به جلو حرکت کنیم.
مثلا فرض کنین که شما صاحب یک کسب و کار هستین و میخواید چیز جدیدی رو امتحان کنید. شما با این کار به دنبال دستیابی به بازار جدید هستین، پس چه از نظر مالی و چه از نظر نیروی انسانی پول زیادی را سرمایهگذاری میکنین. ولی همه این تلاشها شکست میخورن و این شکست به شدت به شما ضربه میزنه. ولی باید از شکست درس بگیرید. با نگاهی به گذشته میتونید در مورد برنامهریزیها، نحوه آزمایش و کارهایی که میتونید در آینده انجام بدید، چیزهای زیادی یاد بگیرین. در مورد تعیین انتظارات، اصلاح فرآیندهای داخلی و مدیریت اشتباهتون فکر کنین.
آیا این شکست پرهزینه بوده؟ آره. دردناک بوده؟ کاملا. اما حالا میتونین با خیال راحت بگید که به دلیل تجربههای جدید، باهوشتر شدید و ذکاوتتون بالاتر رفته. تو همچین موقعیتی شما میتونین روی نکات منفی تمرکز کنین یا از این تجربهها درس بگیرین و راهی برای حرکت به جلو پیدا کنین. یادتون نره که تو این موقعیت فقط یه گزینه واقعی وجود داره، اونم حرکت رو به جلوست…
دوباره تجدید قوا کنید و به حرکت رو به جلو ادامه بدید
ما نباید سعی کنیم که درد شکست رو کمتر کنیم، ما باید عواقب و ناراحتی عاطفی شکست رو حس کنیم. تنها زمانی شکست واقعی و پایدار رو تجربه میکنیم که اجازه بدیم این شکستها خودشون رو نشون بدن. چون وقتی اتفاق بدی میفته، تنها کاری که میتونید انجام بدید اینه که اون اتفاق رو بپذیرین، دوباره جمعبندی کنین و مسیری رو به جلو ترسیم کنین. در دلسوزی نسبت به خودتون غرق نشید، یا اجازه ندید که دردی که تجربه میکنید در آینده شما رو فلج کنه. بذارید درد خودش رو نشون بده، ازش درس بگیرین و فقط به حرکت کردن ادامه بدید.
مثل “منظره با سقوط ایکاروس”، جهان به چرخیدن خودش ادامه میده. مردم به شکستهای شما توجهی نمیکنن و اگر هم متوجه شکست شما بشن، مطمئن باشید که اونها رو خیلی زود فراموش میکنن. هر شکست رو به عنوان فرصتی برای اصلاح اعمال خودتون در نظر بگیرید و به پیشروی ادامه بدید. اگه این کار رو انجام بدید، متوجه میشید که درد شکست به سرعت محو میشه و جای خودش رو به فرصتهای جدید میده.
امیدواریم این مطلب براتون مفید بوده باشه. راستی، شما چطور با شکستهاتون برخورد میکنین؟
این نوشته ترجمهای از بلاگپستِ «How to accept, process and learn from failure» است که «آتوسا سالکی» ترجمهاش کرده است.