انصافا احساس گناه چیز خندهداریه. شما میتونید یک گوشه لم داده باشید، مطلقا هیچ کاری انجام ندید و کاملا احساس آرامش کنید. تا زمانی که سروکله احساس گناه از ناکجاآباد پیدا بشه، به طور مخفیانه زیر پوستتون بخزه و دقیقا به همین ترتیب، اون احساس عادی به این تبدیل میشه که شما وحشتناکترین فرد روی کره زمین هستید.
به جرات میتوان گفت که این احساس چیز خیلی جالبی نیست و اغلب اوقات حتی داشتن همچین حسی ضروری تلقی نمیشه. چرا که این حس گناه فقط در بدترین زمان به وجود میاد تا شادی شخصی شما رو از بین ببره. وقتش رسیده که اجازه ندید چنین چیزی اتفاق بیوفته و ما در این مقاله بهتون توضیح میدیم که چطور میتونید این کار رو انجام بدید.
اما اول باید درباره چرایی احساس گناه و انواع مختلف حس گناهی که در زندگی وجود داره صحبت کنیم. از اونجایی که احساس گناه، احساسیه که همیشه در زندگی وجود داره، تعجبآور نیست که افراد زیادی دربارهاش حرف زدند و حتی این احساس رو به سه نوع تقسیم کردند.
اولین نوع احساس گناه، سادهترین نوعه که وقتی کار بدی انجام میدید اتفاق میوفته. مثل شکستن عهدی با دوستتون یا انجام ندادن کار مهمی که باید در زمان مشخص انجامش میدادید. این نوع احساس گناه در واقعی به نوعی نیمهسالمه، چون حداقل نشونه اهمیت دادن شماست.
با این حال، اگر این حس رو از خودتون دور نکنید، میتونه بدتر بشه و توی این مرحله، به نوع دوم احساس گناه تبدیل بشه. نوعی سمی که اگر بهش اجازه بدید همینطوری آزادانه پرسه بزنه، بر زندگیتون حکومت خواهد کرد. با احساس گناه سمی نمیتونید هیچوقت یک روز کامل رو از ابتدا تا انتها بگذرونید، بدون این حس کنید مشکلی در زندگی یا مخصوصا در خود شما وجود داره.
این نوع احساس گناه باعث میشه شما باور کنید فرد بدی هستید که لیاقت هیچ چیز خوبی رو ندارید، در حالی که چنین چیزی حقیقت نداره. این زیرمجموعهایه که شامل زیرمجموعههای دیگری مثل احساس گناه بازمانده (مثل زمانی که برای چیزهایی مثل داشتن سقف بالای سرتون یا موفقیت در کاری که دیگران نتونستند موفق بشن احساس بدی دارید) و احساس گناه مذهبی (احساس گناه واقعی یا خیالی که در اثر پشیمانی از ارتکاب جرم پیش میاد) میشه.
سومین نوع احساس گناه، احساس گناه وجودیه که دقیقا شبیه به اسمشه. هیچ دلیل واقعی برای این احساس وجود نداره و شما فقط همیشه احساس گناه میکنید. تا جایی که احساس گناه به یکی از ویژگیهای شخصیتی اصلی شما تبدیل میشه.
پس چرا وقتی حتی خوشحال هستید احساس گناه میکنید؟
خب، این اتفاق میتونه دلیل خیلی از چیزها باشه. مثلا این که شما احساس میکنید که شخصا لیاقت این خوشحالی رو ندارید. شاید به این دلیل که یکبار کار بدی انجام دادید یا مدام اشتباه میکنید و فکر میکنید که این اشتباه باید به قیمت خوشحال نبودن شما تموم بشه. شاید این حس به این دلیل اتفاق افتاده که آدمهای اطراف شما غمگین هستند یا به نوعی در حال تجربه از دست دادن هستند و شما احساس میکنید به جای هر نوع شادی، باید همان احساس رو با اون افراد تجربه کنید. در هر صورت، شما فقط فکر میکنید که نباید خوشحال باشید یا فقط زمانی میتونید خوشحال باشید که همه اطرافیان شما احساس خوشحالی کنند و این یک فکر فوقالعاده سمی محسوب میشه که لازمه کنارش بذارید.
میبینید؟ بسیاری از مردم سعی میکنند که این احساس گناه رو بر دوش شما قرار بدن. این افراد ممکنه به شما بگن که این نوع احساس گناه، (یعنی وقتی که شما فقط زمانی میتونید شاد باشید که بقیه هم شاد باشن) یک فداکاری و بزرگمنشیه و باید این خصلت رو حفظ کنید. اما این حرفها فقط یک مشت دروغه که کلی انگیزه پشت اون دروغها پنهان شده.
شخصی که این حرف رو به شما میزنه، از احساس گناهتون به عنوان یک عصای عاطفی یا یک کیسه بوکس استفاده میکنه. این افراد میتونن از شما استفاده ابزاری داشته باشن یا به قصد آزار، از احساس گناه به عنوان اقدامی برای کنترل کردن شما استفاده کنند، کاری که نباید اجازه انجامش رو به اونها بدید.
شما باید مسئول خوشبختی خودتون باشید نه دیگران. منظور این نیست که «ارتباطات عاطفی رو قطع کن و فقط برای خودت زندگی کن»، بلکه شما همچنان میتونید به دیگران کمک کنید و از اونها حمایت عاطفی کنید. فقط اجازه ندید که این اتفاق تبدیل به وظیفه عاطفی بشه و بعدا دیدگاه شما رو نسبت به زندگی تغییر بده.
چطور وقتی که دیگران خوشحال نیستند، احساس گناه ناشی از شاد بودن نداشته باشید؟
قسمت سخت اینجاست که باید آگاهانه روی بخش بعدی کار کنید و با غلبه بر احساسات غیرضروری، باور کنید که لیاقت شادبودن رو دارید. در ادامه ۴ نکته رو توضیح میدیم که در روند غلبه بر این احساس به شما کمک میکنه.
اولین نکته که مهمترین نکته است: اول به درون خودتون نگاه کنید. دقیقا همین. وقتی احساس گناه میکنید، باید دلیلی برای این احساس وجود داشته باشه. اگر چیزی وجود نداره، که معمولا وجود نداره، پس میدونید که هیچ کار اشتباهی انجام ندادید. اما اگر هنوز احساس میکنید که یک فرد بیلیاقت هستید، به خودتون یادآوری کنید که واقعا اینطور نیست. هر کاری که برای خودتون و برای دیگران انجام میدید رو به طور منظم به خودتون یادآوری کنید.
و این ما رو به قسمت بعدی هدایت میکنه که در واقع قدردانی از کارهاییه که انجام میدید و اونها رو یادداشت میکنید. در قسمت نوت گوشی یا روی یک تکه کاغذ، این کارها رو بنویسید و به طور منظم به نوشتهها نگاه بندازید تا وقتی بهش نیاز دارید بهتون دلگرمی بده.
برای نکته سوم، سعی کنید کمی از چارچوب خارج بشید و به این فکر کنید که اگر نقشها برعکس بشن چه کار میکنید؟ اگر کسی که خیلی دوستش داشتید به شما بگه که احساس میکنه شایسته هیچ نوع خوشحالی و خوشبختی نیست، چه کار میکنید؟ و طبیعتا پاسخ این سوال بینیاز به پاسخ رو میدونید. به این شخص میگفتید که بدون درنظرگرفتن هرچیزی، لایق خوشبختیه.
مرور افکار
آخرین نکته اینه که باید درباره نیازهای خودتون فکر کنید و این رو بپذیرید که اشکالی نداره اگر نیازهای شما در کانون توجه قرار بگیرن و شما فعلا روی خوشحالی خودتون متمرکز بشید. به این دلیل که نمیتونید تمام وقتتون رو به دیگران اختصاص بدید.
همیشه احساس گناه داشتن واقعا یک چیز طبیعی نیست.
این نوشته ترجمهای از بلاگپستِ «Here’s How To Stop Feeling Guilty For Feeling Happy» است که «آژانس محتوای نیمفاصله» ترجمهاش کرده است.
یک پاسخ
خیلی جالب بود چون همین امروز دوستی به من گفت تا کی میخوای مسئول زندگی بقیه باشی و همش حس کنی که نباید خوشحال باشی و زندگی خودتو بکنی .
من همیشه فکر میکنم که چون بقیه مشکلی دارند من نباید خوشحال باشم